خانم فاطمه عادلیان ما خانه ی برادرم مهمان بودیم. منزل ایشان در خیابان وصال بود. ناگهان صدای موشک را شنیدیم قبل از اذان ظهر بود. من و مادرم با ترس و دلهره از خانه خارج شدیم. به طرف میدان امام به راه افتادیم. دلهره و ترس از سر و رویمان …
Read More »خانم فاطمه عادلیان ما خانه ی برادرم مهمان بودیم. منزل ایشان در خیابان وصال بود. ناگهان صدای موشک را شنیدیم قبل از اذان ظهر بود. من و مادرم با ترس و دلهره از خانه خارج شدیم. به طرف میدان امام به راه افتادیم. دلهره و ترس از سر و رویمان …
Read More »