Tag Archives: حمله موشکی به دزفول

همه چیزمان فدای یک تار موی امام

اولین خانمی که در ایام موشکباران و حملات توپخانه­ ای مزدوران بعث عراق به دزفول صدها زن شهیده را غسل و کفن کرد و زمانیکه موشک به خانه­ اش اصابت کرد جلو دوربین خبرنگاران گفت: همه چیزمان فدای یک تار موی امام حاجیه خانم فاطمه سلطان کواکب زنی دلیر، شجاع …

Read More »

برای شهید غلامحسین بیک پوریان

رجبعلی بیک پوریان: مرحوم غلامحسین در مرداد سال 1339 در آبادان به دنیا آمد. پدرم مرحوم اسفندیار بیک ­پوریان، کارمند شرکت نفت آبادان و اصالتاً بچه­ ی دزفول بود و مادرم مرحوم حاجیه خانم زهرا اسدمسجدی از خانواده­ های اصیل و دین­دار و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (ع) …

Read More »

تقدیم به 13 نوجوان شهید بسیج مسجد نجفیه دزفول، از مرحوم دکتر قیصر امین پور

این شعر را مرحوم قیصر امین پور در سال 59 پس از حادثه­ ی دلخراش بسیج مسجد نجفیه دزفول سروده و خودش به مسجد آمده و پس از ادای احترام به شهدا، شعر را تقدیم برادران بسیج کرد. شعری برای جنگ شعری برای جنگ سرودم دیدم حال و هوای جنگ …

Read More »

هزاران حسرت

هزاران حسرت   قبل از مرداد سال 1361 بود که از منزل پدری واقع در خیابان مقداد، در حال گذشتن از محل بودم که ناصر صانعی که هم­ محله ­ای ما بود را دیدم. اندامی لاغر و لباس خاکی رنگ بسیجی نیز بر تن داشت و با دوچرخه به طرف …

Read More »

موشک سومی

شهید حسن بویزه به همراه مادر شهیدش موشک سومی به عنوان بسیجی در پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام حسن عسکری (ع) مشغول به خدمت بود. در جبهه ها و عملیات ها خودش و برادرانش شرکت می کردند. به دلیل ایثارگری و فداکاری و مسئولیت پذیری و اخلاق اسلامی به عنوان …

Read More »

عبدالعلی، بهزاد دارد می میرد. خاطرات جانباز، حاج عبدالعلی سیدعطاری(قسمت اول)

به مناسبت نزدیک شدن به سالگرد شهادت خانواده ی سید عطاری، یکی از شور انگیز ترین و بهترین خاطرات خانواده ی شهدای موشکی را تقدیم می کنیم. آنانکه مقاومت مردم مظلوم و غیور دزفول را کم شنیده یا ابدا نشنیده اند خواهش می کنم با طمئنینه، این نوشتارها را مطالعه …

Read More »

برای شهید عبدالحسین بادروج

بنده به اتفاق برادر غلامحسین سخاوت تازه از جلسه ای از روابط عمومی سپاه به طرف شرق خیابان طالقانی در حال حرکت بودیم که انفجار مهیب موشک، ماشین ما را به شدت به لرزه درآورد. و گردوخاک عظیمی از پشت سر ما به طرف آسمان بالا رفت. هنوز نمی دانستیم …

Read More »

مثل شب اول قبر

به مناسبت سالگرد شهادت خانواده ی بزرگوار شهدای آریان پور دل نوشته ای تو توسط حاج محمود آریان پورنگاشته شده که عین آن را در ذیل می آوریم. درس هایی که در زیر آوار در تاریخ 28/9/1361 آموختم: – در زیر آوار فکر می کردم که مرده ام و شب …

Read More »

همه جای آن خانه بوی مادرم را می داد

در تاریخ 21/3/63 موشک به خانه ی ما زد. در محله ی کرناسیان و درمنطقه ی درکتانها، من با پدرم ساعت تقریبا چهار بعد از ظهر بود که در تعمیرگاه بودیم. کامیون ما خراب شده و احتیاج به لوازم یدکی داشت. پدرم را در تعمیرگاه گذاشتم و خودم به اتفاق …

Read More »