برادر کلولی و اکرام فر و همه ی بچه های گردان که سالم مانده بودند منتظر ما و سرپا ایستاده انتظار ما را می کشیدند، به محض رسیدن ما چشم ها همه اشکبار شده همدیگر را در آغوش گرفتند. یادم هست از دور چشمم به محمد مهتدی که از مسجد …
مطالعه بیشتر »برادر کلولی و اکرام فر و همه ی بچه های گردان که سالم مانده بودند منتظر ما و سرپا ایستاده انتظار ما را می کشیدند، به محض رسیدن ما چشم ها همه اشکبار شده همدیگر را در آغوش گرفتند. یادم هست از دور چشمم به محمد مهتدی که از مسجد …
مطالعه بیشتر »