خانه / آسمانی ها / رحمت و محبت در راه و رسم پیامبر اکرم(ص)

رحمت و محبت در راه و رسم پیامبر اکرم(ص)

اصل رحمت و محبت99_99_99_5

پیغمبر اسلام ـ صلى اللّه  علیه و آله و سلم ـ با مردم… یک پدر مهربان و بالاتر از یک پدر مهربان بود.[۱]

رسول خدا(ص) در مراتب کمال به آنجا رسیده بود که جلوۀ تامّ رحمت و محبت الهى گشته بود و به همۀ انسانها، بلکه همۀ موجودات به نظر رحمت و محبت مى نگریست و بر این اساس با آنان رفتار مى نمود، چنانکه خداى متعال آن وجود گرامى را رحمتى عام و فراگیر معرفى کرده و خطاب به آن حضرت فرموده است که تو را نفرستادیم، جز آن که مى خواستیم رحمتى به جهانیان ارزانى داریم:

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ[۲]

ما تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.

رسول خدا(ص) مظهر کامل رحمت و محبت الهى بود.

وجود آن حضرت بالاترین رحمت الهى بر جهانیان بود و تمام صفات و ویژگیهاى وى رحمتى براى مردمان بود؛[۳] و مبنا و اساس سیرۀ پیامبر اکرم(ص) بر رحمت و محبت بود، چنانکه از على(ع) نقل شده است که از رسول خدا(ص) دربارۀ سنّت آن حضرت پرسیدم، فرمود: وَ الْحَبُّ أَساسِىِ.[۴] محبت بنیاد و اساس [روش و سنت] من است.

این رحمت و محبت در وجود و رفتار و سیرۀ پیامبر از آن بود که حضرتش به تمام معنا الهى بود و دوستى خداوند همۀ وجودش را لبریز ساخته بود و به همۀ عالم که آثار و نشانه هاى محبوب است به دیدۀ رحمت مى نگریست و با آنها بر اساس محبت رفتار مى نمود. امام راحل در تبیینى لطیف و دقیق در این باره چنین نگاشته است:

بالاتر از این مرتبه،[۵] آن مرتبه اى است که قوۀ عاقله به صبغۀ الهیه رنگین شود و الهى گردد و قوۀ عشق، به کمال مطلق الهیه برسد، به طورى که هرچه انجام دهد به حب الهى انجام دهد و به هرچه بنگرد به دیدۀ مهر، و با این دید که نشانه و اثر محبوب است بنگرد.

البته این مرتبه و مقامى است که براى هر کسى میسّر نیست، این مرتبه رحمه للعالمین، نبى اکرم(ص) را مى خواهد، که اگر به سنگ هم نگاه مى کرد، به مهر اینکه اثر محبوب است مى نگریست و ابوجهل را هم با این نظر نگاه مى کرد و مى توان گفت قتل او هم با مهر بود؛ چون مى دانست که هرچه بماند، بر خسرانش افزوده خواهد شد.

علاوه بر آن، تنظیم امور و مراعات حق دیگران اقتضا مى کرد که اگر عضو فاسدى در بین آنها باشد، پیامبر(ص) به قانون، عمل فرماید و او را به کیفر برساند… ایشان رحمه للعالمین بوده اند.[۶]

رسول خدا(ص) نسبت به همۀ مردمان رحمت مى ورزید و با محبت رفتار مى نمود، چنانکه از اَنَس بن مالک، خدمتکار حضرت در این باره نقل شده است که گفت: کٰانَ رَسُولُ اللّه (ص) مِنْ أَشَّدِ النّٰاسِ لُطْفاً بِالنّٰاسِ.[۷]   رسول خدا(ص) بیش ترین لطف [و محبت] را به مردمان داشت.

پیام آور رحمت و عدالت با مؤمن و کافر، مسلم و مشرک بر همین اساس رفتار مى کرد و خواهان هدایت و نجات همگان بود.

پیغمبر اسلام ـ صلى اللّه  علیه و آله و سلم ـ همان طورى که براى مؤمنین رحمت و دلسوز بود، براى کفار هم بود. دلسوز بود براى کفار؛ یعنى متأثر مى شد که این کفار به کفر خودشان باقى باشند، و منتهى به آتش جهنم بشوند. براى آنها دلسوزى مى کرد. دعوتش براى این بود که نجات بدهد این اشخاص کافر را، آن اشخاص عاصى را.[۸]

رسول خدا(ص) خواهان خیر و صلاح همگان بود و آن جا نیز که ناچار به دفاع و مقابله و جنگ شد، از سر رحمت و محبت در این میدان پا گذاشت و جز هدایت آدمیان و نجات آنان مقصدى نداشت. به بیان امام راحل:

شخص سالک که بخواهد تسمیۀ او حقیقت پیدا کند، باید رحمتهاى حق را به قلب خود برساند و به رحمت رحمانیّه و رحیمیّه متحقّق شود. و علامت حصول نمونۀ آن در قلب آن است که با چشم عنایت و تلطّف به بندگان خدا نظر کند و خیر و صلاح همه را طالب باشد. و این نظر نظر انبیاء عظام و اولیاء کمّل علیهم السلام است. منتهى آنها دو نظر دارند: یکى نظر به سعادت جامعه و نظام عائله و مدینۀ فاضله؛ و دیگر، نظر به سعادت شخص و علاقۀ کامله به این دو سعادت دارند. و قوانین الهیّه که به دست آنها تأسیس و انفاذ و کشف و اجرا مى شود، این دو سعادت را کاملاً مراعات مى نماید. حتى در اجراى قصاص و حدود تعزیرات و امثال آن، که به نظر مى رسد با ملاحظۀ نظام مدینۀ فاضله تأسیس و تقنین شده است، هر دو سعادت منظور است؛ زیرا که این امور در اکثر براى تربیت جانى و رساندن او به سعادت دخالت کامل دارد. حتّى کسانى که نور ایمان و سعادت ندارند و آنها را با جهاد و امثال آن به قتل مى رسانند ـ مثل یهود بنى قریظه ـ براى خود آنها نیز این قتل صلاح و اصلاح بود؛ و مى توان گفت از رحمت کاملۀ نبىّ ختمى قتل آنها است؛ زیرا که با بودن آنها در این عالم در هر روزى براى خود عذابهاى گوناگون تهیّه مى کردند، که تمام حیات این جا به یک روز عذاب و سختى هاى آنجا مقابله نکند. و این مطلب براى کسانى که میزان عذاب و عقاب آخرت و اسباب و مسبّبات آنجا را مى دانند پر واضح است.[۹]

رسول خدا(ص) در مدیریت و رهبرى و هدایت مردمان بیش از هر چیز از رحمت و محبت بهره مى گرفت. آن حضرت جامعه را با قدرت رحمت و محبت اداره مى کرد و با همین عامل مردمان را راه مى برد و به سوى مقصد کمال سیر مى داد. پیامبر اکرم(ص) چنان با مردمان از سر محبت و دلسوزى رفتار مى کرد که کسى نمى توانست در صداقت و درستى او تردیدى به دل راه دهد، همین محبت و دلسوزىِ به تمام معنا بود که دوستى آن حضرت را در دل مردمان جاى مى داد. مردم بعینه مى دیدند که پیامبر تمام توانش را در هدایت و اصلاح آنان به کار گرفته است و با تمام وجود براى ایشان دل مى سوزاند و مى سوزد. به تعبیر امام
راحل:

خداى تعالى معرفى رسول اکرم(ص) را فرموده در آخر سورۀ توبه ـ که خود سورۀ غضب است به این نحو: لَقَدْ جٰائَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَریْصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ.[۱۰][۱۱]

خداى متعال مى فرماید ما از جانب خود رسولى از جنس شما، از خودتان براى هدایتتان فرستاده ایم که از فرط محبت و نوع پرورى؛ ناراحتى، نادارى، پریشانى، نادانى و گمراهى شما بر او سخت مى آید و نمى تواند تحمل کند. بر آسایش و نجات شما بسیار حریص و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. مخصوصاً این که به جاى «مِنْکُمْ» در این آیه «مِنْ أَنْفُسِکُمْ» آمده است، که اشاره به شدت ارتباط پیامبر(ص) با مردم است، گویى پاره اى از جان مردم و از روح جامعه در شکل پیامبر(ص) ظاهر شده است. به همین دلیل تمام دردهاى آن را مى داند، از مشکلات آنان آگاه و در ناراحتیها، غمها و اندوه ها با آنان شریک است، و با این حال تصور نمى شود سخنى جز به نفع آنها بگوید و گامى جز در راه آنها بردارد؛ و این در واقع نخستین وصفى است که در آیۀ فوق براى پیامبر(ص) ذکر شده است. پس از ذکر این صفت (مِنْ أَنْفُسِکُمْ) به چهار قسمت دیگر از صفات ممتاز پیامبر(ص) اشاره مى کند که در تحریک عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عمیق دارد. نخست مى گوید:

هرگونه ناراحتى و زیان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت کننده است (عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِّتُمْ). یعنى او نه تنها از ناراحتى شما خشنود نمى شود، بلکه بى اعتنا هم نخواهد بود. او به شدت از رنجهاى شما رنج مى برد، و اگر بر هدایت شما و جنگهاى طاقت فرساى پر زحمت اصرار دارد، آن هم براى نجات شما، براى رهاییتان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است، دیگر اینکه او سخت به هدایت شما علاقه مند است و به آن عشق مى ورزد (حَریصٌ عَلَیْکُمْ). «حرص» در لغت به معنى شدت علاقه به چیزى است؛ و جالب اینکه در آیۀ مورد بحث به طور مطلق مى گوید: «حریص بر شماست». نه سخنى از هدایت به میان مى آورد و نه از چیز دیگر؛ اشاره به اینکه به هر گونه خیر و سعادت شما، و به هر گونه پیشرفت و ترقى و خوشبختى تان عشق مى ورزد (و به اصطلاح حذف متعلق دلیل بر عموم است). بنابراین اگر شما را به میدانهاى پر مرارت جهاد، اعزام مى دارد، و اگر منافقان را تحت فشار شدید مى گذارد، همۀ اینها به خاطر عشق به آزادى، به شرف، به عزت و به هدایت شما و براى پاکسازى جامعۀ شماست. سپس به سومین و چهارمین صفت اشاره کرده مى گوید: او نسبت به مؤمنان رئوف و رحیم است (بِالْمُؤمِنینَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ). بنابراین هر گونه دستور مشکل و طاقت فرسایى مى دهد [حتى گذشتن از بیابانهاى طولانى و سوزان در فصل تابستان، با گرسنگى و تشنگى، براى مقابله با یک دشمن نیرومند در جنگ تبوک] آنهم یک نوع محبت و لطف از ناحیۀ اوست.[۱۲]

جالب آنکه این آیۀ شریفه در آخر سورۀ توبه است که سورۀ غضب است،[۱۳] وجود این رسول اکرم(ص) را چنین معرفى کرده است که گویاى این حقیقت است که اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن و اظهار برائت و بیزارى و اتخاذ موضعى سخت در برابر آنها، رحمتى بر ایشان، وجود پیامبر رحمتى است براى همه و آن حضرت در حفظ منافع و تأمین سعادت این جهانى و آن جهانى همگان حریص است ؛ و به گروندگان، مهربان و بخشاینده است.

شدّت رحمت و محبت پیامبر(ص) به همگان

گمراهى و ستمگرى مردمان سخت بر پیامبر فشار مى آورد و او را آزار مى داد. آن حضرت از شدّت رنجهاى مردمان و دورى ایشان از هدایت و عصیان آنان متألم مى گردید و با همۀ وجود در پى نجات و هدایت همگان بود، تحلیل امام راحل در این باره چنین است:

فرمودۀ حضرت رسالت پناه، صلّى اللّه  علیه و آله و سلم، که فرمود:

ما أُوذِىَ نَبِىُّ مِثْلَ مٰا أُوذیتُ.[۱۴] یعنى «اذیت نشد پیغمبرى مثل اذیتى که من شدم.» نیز به این معنى برگردد. زیرا که هر کس عظمت و جلالت ربوبیت را بیشتر ادراک کند و مقام مقدس حق جل و علا را زیادتر بشناسد، از عصیان بندگان و هتک حرمت آنها بیشتر متأثر و متألم گردد؛ و نیز هر کس رحمتش و عنایت و لطفش به بندگان خدا بیشتر باشد، از اعوجاج و شقاوت آنها بیشتر اذیت مى شود؛ و البته خاتم النبیین، صلّى اللّه  علیه و آله، در این مقامات و سایر مدارج کمالیه از انبیا و اولیا و سایر بنى الانسان کاملتر بوده، پس اذیتش بیشتر و تأثرش بالاتر بوده.[۱۵]

انبیا، ناراحت اگر مى شدند براى این بود که چرا باید بندگان ـ این مردمى که آمدند در این جا و بنده هستند –  خودشان را مستقل بدانند و براى خودشان کار بکند و فساد بکنند، براى این دلسوزى مى کردند. و احتمال من مى دهم که ماٰ اوُذِىَ نبىٌ مِثْلَ ماٰ اُوذیتْ هم، این معنا باشد. من احتمال مى دهم که آن معرفتى که رسول خدا داشت، دیگران نداشتند، مقاماتشان هر چه بود، به اندازۀ ایشان نبود. و هر چه مقامات بیشتر است راجع به معصیت هایى که در عالم مى شود، بیشتر اذیت مى شود. اگر بشنود که در آن سر دنیا یک کسى یک کسى را اذیت کرده این ناراحت بشود، نه از باب این که شهر خودم است، نه از باب این که مملکت خودم است، اقرباى خودم است، از باب این که یک مظلوم در دنیا واقع شده.[۱۶]

رسول خدا همۀ انسانها را دوست مى داشت و خواهان نجات و سعادت همگان بود، و شدت شفقت و مهربانى او تا بدانجا بود که از کفر ورزیدن کافران سخت اندوهگین مى شد که چرا آنان با خود چنین مى کنند، و این دلسوزى به حدّى بود که خداوند خطاب به آن حضرت فرمود: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ.[۱۷] گویى مى خواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى به خاطر اینکه آنها ایمان نمى آورند.

«باخع» از مادّۀ «بَخْع» به معنى هلاک کردن خویشتن از شدت غم و اندوه است.[۱۸] و این بیان نشان مى دهد که پیامبر رحمت تا چه اندازه نسبت به مردمان محبت و دلسوزى داشت و چگونه براى نجات آنان تلاش و پافشارى مى کرد در این راه همه گونه سختى را به جان مى خرید و از ایمان نیاوردن ایشان اندوهگین مى شد. آیۀ فوق نازل شد و آن حضرت را دلدارى و تسلّى داد.[۱۹]

و نیز خداوند خطاب به آن حضرت فرمود: فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً.[۲۰]     گویى مى خواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنى، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند.

مشاهده مى شود که تأسف و دلسوزى و غمخوارى رسول خدا(ص) نسبت به کفار و منکران حق و علاقه مندى آن حضرت به سعادت و نجات بندگان تا چه حد کار را بر وى تنگ کرده که خداى متعال او را تسلیت داده و دلجویى کرده است تا مبادا از شدت اندوه و اهتمام به حال آنان، خود را از بین ببرد و قالب تهى کند. زیرا آن حضرت همۀ آدمیان را ـ بدون استثنا ـ چون فرزندان دلبند و پارۀ تن خود مى دانست و خیر و هدایت آنان را مى خواست و چون مى دید که به راه گمراهى و هلاکت مى روند، سخت اندوهگین مى شد؛ همانگونه که پدرى مهربان از هلاکت و تباهى فرزندانش دچار اندوه مى شود.[۲۱] امام خمینى این جلوۀ بى نظیر پیام آور رحمت و عدالت را مکرر یادآور شده، چنان که فرموده است:

در شدت شفقت و رأفت آن بزرگوار بر همه عائله بشرى بس است آیه شریفه اول سورۀ شعراء که فرماید: لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ ألاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ.[۲۲]

و در اوائل سورۀ کهف که فرماید: فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أسَفاً.[۲۳]

سبحان اللّه!

تأسف به حال کفّار و جاحدین حق و علاقه مندى به سعادت بندگان خدا کار را چقدر به رسول خدا ـ صلّى اللّٰه علیه و آله ـ تنگ نموده که خداى تعالىٰ او را تسلیت دهد، و دل لطیف او را نگهدارى کند که مبادا از شدت همّ و حزن به حال این جاهلان بدبخت، دل آن بزرگوار پاره شود، وقالب تهى کند.[۲۴]

پیغمبر اسلام براى اینکه مردم تربیت نمى شدند غصه مى خورد به طورى که خداى تبارک و تعالى او را تسلیت مى داد؛ در مشقّت بود، خداى تبارک و تعالى به او خطاب مى کند که ما قرآن را نفرستادیم که تو در مشقّت باشى. و براى ملتها از پدر براى اولادش، از پدر مهربان براى اولادش، بر ملتهاى عالم او بیشتر غصه مى خورد و کافرها را وقتى که مى دید که اینها به مجراى طبیعى انسانى نمى آمدند، براى آنها متأسف بود.[۲۵]

پیغمبر اکرم براى این کافرهایى که مسلمان نمى شدند و مؤمن نمى شدند غصه مى خورد. در آیۀ شریفه هست که: مثل اینکه مى خواهى خودت را هلاک کنى براى اینها. مى خواست که همۀ عالم به نور برسند. مبعوث شده بود براى اینکه همۀ این هیاهوهایى که در دنیا هست و این هیاهوها براى خود است، براى رسیدن به قدرت خود است، این هیاهوها را از بین ببرد، و یک خداخواهى در مردم ایجاد کند، توجه به نور ایجاد کند.[۲۶]

پیغمبر اکرم براى این مشرکینى که به جهنم خودشان را مى فرستادند، براى اینها تأسف مى خورد، غصه مى خورد براى اینها. اسلام دین رحمت است.[۲۷]

چرا رسول خدا(ص) این چنین به مردمان رحمت داشت و محبت مى ورزید و خود را براى آنان در سختى فرو مى برد و از هدایت نیافتن ایشان و گمراهى شان به دست خودشان آنچنان اندوهگین مى شد و جانش به درد مى آمد؟

آن حضرت به همۀ بندگان خدا عشق مى ورزید، زیرا همانگونه که کاشانى مى گوید:

مهربانى و رحمت نسبت به خلق خدا از لوازم محبت به خدا و از نتایج آن است. آن حضرت حبیب خدا بود و لازمۀ این محبوبیت، محبت وى براى خدا بود. و هر قدر محبت به حق شدیدتر باشد، مهربانى و رحمت به خلق خدا بیش تر است، زیرا مهربانى به خلق ناشى از محبت به خداست. از این رو همۀ مردمان براى آن حضرت به منزلۀ فرزندان و خویشان شمرده مى شدند، بلکه به سبب [رفع حجابهاى ظلمانى و] شهود حقیقى، مردمان به منزلۀ اعضا و جوارح آن حضرت بودند. و به این دلیل در عشق و علاقه به بندگان خدا و نجات ایشان تا بدانجا رسید که نزدیک بود از شدت اندوه بر ایشان خود را هلاک کند.[۲۸]

امام خمینى که سخت به سیرۀ پیامبر مأنوس بود و در راه و رسم نبوى تفکر نموده و با آن خوب آشنا و بدان دلبسته و در صدد احیاى آن بود، در نامه اى عرفانى به فرزند خود مرحوم سیداحمد خمینى چنین نگاشته است:

راستى چرا پیمبر خاتم ـ صلى اللّه علیه و آله و سلم ـ از ایمان نیاوردن مشرکان آن گونه تأسف و تأثر جان فرسا داشت که مخاطب شد به خطاب لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِم اِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذا الْحَدِیثِ أسَفاً جز آن که به همۀ بندگان خدا عشق مى ورزید و عشق به خدا عشق به جلوه هاى او است. او از حجاب هاى ظلمانى خودبینى ها و خودخواهى هاى منحرفان که منجر به شقاوت آنان و منتهى به عذاب الیم جهنّم که ساخته و پرداختۀ اعمال آنان است رنج مى برد و سعادت همه را مى خواست؛ چنانچه براى سعادت همه مبعوث شده بود.[۲۹]

آن رسول رحمت در سخت ترین اوضاع و احوال نیز از رحمت و بزرگوارى و گذشت دور نشد. نقل شده است که چون در غزوۀ احد آن همه مصیبت بر پیامبر وارد کردند و آن همه جنایت روا داشتند، عمربن خطّاب نزد پیامبر رفت و از آن حضرت خواست تا آن قوم را نفرین کند، همانگونه که نوح(ع) قومش را نفرین کرد.[۳۰]

اما پیامبر(ص) جز رحمت و مغفرت براى آنان نخواست، تقاضاى آن حضرت از خداوند این بود.

اللّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِى، فَإنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ.[۳۱] خدایا قوم مرا ببخش که آنان نمى فهمند.

همچنین روایت شده است که وقتى در جنگ  احد، دندان هاى حضرت را شکستند و چهرۀ وى خون آلود شد و پیشانى اش شکافت، این صحنه بر بسیارى از اصحاب آن حضرت سخت گران آمد و برخى عرض کردند: «اى رسول خدا، نفرینشان کن تا به لعنت الهى گرفتار شوند.» اما پیامبر در پاسخ فرمود:

إنِّىِ لَمْ أُبْعَثْ لَعَّانًا، وَلکِنّىِ بُعِثْتُ دَاعِیًا وَ رَحْمَهً. الّلهُمَّ اهْدِ قَوْمِىِ فَإِنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ[۳۲] من برانگیخته نشده ام تا انسان ها را نفرین کنم، بلکه من براى دعوت [به حق] و رحمت برانگیخته شده ام. خدایا قوم مرا هدایت کن، زیرا که آنها نمى فهمند.

رسول خدا(ص) شدت را نیز جز از باب رحمت به کار نگرفت، و تندى و درشتى ها را به رحمت و محبت کاست و کینه و دشمنى ها را به بخشش و گذشت پیراست. ابن اسحاق نقل کرده است که در روز فتح مکّه سعد بن عُباده خزرجى ـ در حالى که پرچمدار بود ـ چنین رجز مى خواند: الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَهِ، الْیَوْمُ تَسْتَحِلُّ الْحُرْمَهُ؛ امروز روز کشتار و جنگ و انتقام است، امروز روز شکسته شدن حرمت ها است.

کسى نزد رسول خدا رفت و این مطلب را با وى در میان گذاشت و گفت مى ترسیم امروز سعد یورشى به قریش بکند. پیامبر، على بن ابى طالب را مأمور کرد تا پرچم را از او بگیرد؛ و فرمود تو پرچم را وارد شهر کن![۳۳] آن گاه فرمود: الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرحَمَهِ.[۳۴] امروز روز رحمت و مهربانى است.

پیامبر اکرم چنین بود و دوست داشت که پیروانش بدو تأسّى کنند و وجود را از رحمت و محبت به همگان لبریز نمایند و در همۀ عرصه ها زندگى را لطیف و انسانى سازند؛ و مى فرمود:

وَ الَّذِىِ نَفْسِى بِیَدهِ لا یَضِیعُ اللّه  الرَّحْمَهَ إِلاَّ عَلَى رَحیِمٍ.[۳۵] سوگند به آن که جانم در دست اوست رحمت خدا جز افراد مهربان را در بر نمى گیرد.

منبع: سیرۀ نبوى از منظر امام خمینى(س)، مصطفى دلشاد تهرانى، صص ۳۵-۵۰

پیوست ها:

[۱] صحیفه امام؛ ج ۹، ص ۳۲۹‏. [۲] انبیاء / ۱۰۷‏. [۳] الشفا بتعریف حقوق المصطفى؛ ج ۱، ص ۱۸‏. [۴] همان؛ ص ۱۸۷‏. [۵] منظور مرتبه غلبۀ عقل بر تام قواست. [۶] تقریرات اسفار؛ به نقل از: نبوت از دیدگاه امام خمینى؛ ص ۳۹۷ـ ۳۹۸‏. [۷] دلائل النبّوه أبى نُعَیْم الاصبهانى؛ ج ۱، ص ۱۸۲؛ حلیه‏الاولیاء؛ ج ۶، ص ۲۶؛ المطالب العالیه؛ ج ۴، ص ۲۴‏. [۸] صحیفه امام؛ ج ۸، ص ۳۷۹‏. [۹] آداب الصلوه؛ ص ۲۳۶ـ۲۳۷‏.  [۱۰]هر آینه پیامبرى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و بر هدایت شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است. (توبه / ۱۲۸)‏. [۱۱] شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص ۱۶۴‏. [۱۲] تفسیر نمونه؛ ج ۸، ص ۲۰۶ـ۲۰۸‏. [۱۳] بنابر نظر برخى مفسران این سوره با «بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم» که نشانۀ رحمت و محبت و صلح و دوستى، و بیان ‏کنندۀ صفت رحمانیت و رحیمیت حق است آغاز نشده، زیرا بیانگر خشم خداوند نسبت به دشمنان پیمان‏شکن و مشرکان و کفّار است. مؤید این معنا حدیثى است که از على(ع) در این‏باره روایت شده است: «لَمْ یَنْزِلْ بِسْمِ اللّه‏ِ الَّرحْمٰنِ الرَّحیمِ عَلَىٰ رَأْسِ سُورَهِ الْبَرٰائَهِ لِأنَّ بِسْمِ اللّه‏ِ لِلْأمٰانِ وَالرَّحْمَهِ وَ نَزَلَتْ بَرٰاءَهً لِرَفْعِ الْأمٰانِ بِالسَّیْفِ». تفسیر مجمع البیان؛ ج ۳، ص ۲؛ و نیز ر.ک: تفسیر التبیان؛ ج ۵، ص ۱۶۷ـ۱۶۸‏. [۱۴] مناقب ابن شهر آشوب؛ ج ۳، ص ۴۲؛ کشف الغمّه؛ ج ۳، ص ۳۴۶؛ بحارالانوار؛ ج ۳۹، ص ۵۶‏. [۱۵] شرح چهل حدیث؛ ص ۲۴۶ـ۲۴۷‏. [۱۶] صحیفه امام؛ ج ۱۹، ص ۲۰۵‏. [۱۷] شعراء / ۳‏. [۱۸] المفردات؛ ص ۳۸‏. [۱۹] تفسیر روض الجنان؛ ج ۴، ص ۱۱۵‏. [۲۰] کهف / ۶‏. [۲۱] التفسیر الکاشف؛ ج ۵، ص ۱۰۳‏. [۲۲] شاید از اینکه ایمان نمى‏آورند خود را هلاک سازى و قالب تهى کنى. (شعراء / ۳). [۲۳] شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، خویشتن را به خاطرِ ایشان از اندوه هلاک سازى و قالب تهى کنى. (کهف / ۶). [۲۴] شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص ۲۳۴ ـ ۲۳۵‏. [۲۵] صحیفه امام؛ ج ۱۵، ص ۴۹۲‏. [۲۶] همان؛ ج ۱۱، ص ۳۸۰ـ۳۸۱‏. [۲۷] همان؛ ج ۱۴، ص ۳۴۲‏. [۲۸] تفسیر محیى الدین عربى؛ ج ۱، ص ۷۴۲ـ۷۴۳‏. [۲۹] صحیفه امام؛ ج ۱۶، ص ۲۱۶‏. [۳۰] وَ قٰالَ نُوحٌ رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلىَ الْأرْضِ مِنَ الْکٰافِرینَ دَیّٰاراً؛ و نوح گفت پروردگارا بر روى زمین هیچ‏یک از کافران را باقى مگذار. (نوح / ۲۶)‏. [۳۱] الشفا بتعریف حقوق المصطفى؛ ج ۱، ص ۱۳۷ـ۱۳۸‏. [۳۲] همان؛ ص ۱۳۵ ـ ۱۳۷. [۳۳] سیره ابن هشام؛ ج ۴، ص ۲۶؛ تاریخ الطبرى؛ ج ۳، ص ۵۶؛ الکامل فى التاریخ؛ ج ۲، ص ۲۴۶؛ نهایه الارب؛ ج ۱۷، ص ۳۰۳؛ البدایه و النهایه؛ ج ۴، ص ۳۳۷. [۳۴] المغازى؛ ج ۲، ص ۸۲۲. [۳۵] مستدرک الوسائل؛ ج ۹، ص ۵۴.

برگرفته از: پرتال پژوهشی و اطلاع رسانی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

برای فرمانده ی شهید غلامحسین دیمی

? بسـْــمِ رَبِّـــــ الشُهـَــــدا ? ? خاطره ای از آقای تاج همرزم ?فرمانده پاسدار شهید …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.