مقاومت اندیمشک در آتش

nury (57)(3)

به انگیزه طولانی ترین هجوم هوایی دشمن در چهارم آذرماه 65 به شهرستان اندیمشک.

پلک آسمان از خواب ناآرام شب گذشته سنگین بود و ستاره ها در تابش صبحگاهی خورشید در حال خداحافظی، نسیمی به سرمای آذرماه، استخوان ها را نوازش می داد و اندکی هم می لرزاند.

شهر با سکوت صبحگاهی وداع می نمود و خورشید نرم نرمک خود را به سقف آسمان می رسانید. مردم درغبار خون آلود جنگ تحمیلی با زندگی در نبرد خو گرفته و هر گوشه ای از شهر با قطعات بتنی پیش ساخته سنگری برای دفاع ساخته بودند … موشک باران و بمبارانهای لحظه ای برای مردم عادی شده بود چرا که بیش از شش سال از یورش چکمه پوشان بعثی گذشته بود و آژیرهای قرمز و سفید جزء زندگی روزمره مردم اندیمشک محسوب گشته بود.

اشعه های خورشید بر سرمای لرزان و سست آذرماه در حال غلبه بود و خورشید با همه مهربانی اش گرمای خود را به زمین هدیه می داد ” عزت ” از فرماندهان شوخ طبع گردان حمزه سیدالشهدا (ع) در پلاژ آموزشی بند پوتین هایش را بست و با خود در اندیشه مرور تمرین نظامی بود که باید نیروهایش در عملیات آینده خط شکن باشند. او برای لحظه ای زیر درخت کُنار تکیه زده و با خود می اندیشید که ناگهان از دور آسمان شهر را در محاصره کرکس های دشمن دید درنگ جایز نبود و “عزت” خیلی سریع خود را به شهر رساند فاصله شهر تا پلاژ کمتر از 10 کیلومتر بود اما هواپیماها که تعداد آن ها بیش از 50 فروند بود با سرعت زیاد در آسمان شهر غوطه ور بودند، خورشید هنوز پلک آسمان را گرما می بخشید و شاهد این هجوم وحشیانه بود. عقربه های ساعت، 12 را نشان می داند که کرکس ها شهر را لرزان و هراسان از بمباران بی امان موشک های خود کردند. صدای ضجه زنان و کودکان خورشید را به گریه انداخته بود، شهر همچون گهواره ای با حرکت و هواپیما روان بود، اولین نقطه تعمیرات راه آهن بود که مورد هدف قرار گرفت و پس از آن ایستگاه و میدان راه آهن، خیابان شریعتی و . . .

مردان خاکی پوشی که با ” قطار اندیمشک ” عازم سرزمین نور بودند در جبهه آتش و دود می سوختند ،شهر گُر گرفته بود و یکپارچه آتش.

مخروطی از دود و مه بر فراز آسمان اندیمشک نمایان بود. ” عزت اله حسین زاده ” در میدان راه آهن و در حال مددرسانی، به شهادت رسید، جواد ملکیَ هم با اصابت یک موشک جگرسوز و دلخراش آسمانی شد به گونه ای که پیکر مهتاب وش او هم ناپدید گشت.

و فردا که تابوت های شهر به سمت بهشت زهرا (س) بر دستان لرزان و تکبیرگوی مردمان به حرکت بود، آسمان در عزای کودکان بی مادر و مادران بی کودک می گریست …

آن روز، سه شنبه ای سیاه بود، به سیاهی رخت های بر تن داغدیدگان این طولانی ترین هجوم و سه شنبه ای سربلند بود به سربلندی ایستادگی و مقاومت مردمان آسمانی این دیار.

منبع: وبلاگ روشنای صبح

http://roshanayesobh.blogfa.com

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

چون رنج نبی نزد خدا گشت قبول /// وان کوثر جاودان عطا شد به رسول

قال الصّادقِ ُعلیه السلام : لِفاطِمهُ بِسعَهُ اَسماءٍ عِندالله  چون رنج نبی نزد خدا گشت …