نماز،نماز،نماز

ali84 copy

تدارکات تسلیحات و مهمات جبهه های پدافندی قبل از عملیات های فتح المبین را بعهده گرفته بود. یکروز در جبهه های شوش و روز دیگر در کرخه و نوبت بعدی در بلتای دشت عباس… کار هر روزش بود که می بایستی به این خطوط پدافندی مهمات وآذوقه و… برساند.

کم کم به پیروزی های بزرگ فتح المبین نزدیک می شدیم. حسین با تمام توان در عملیات شرکت نمود، خواهر زاده اش، شهید موسی نفیسی در این عملیات آسمانی شد. شوق وصل در حسین زبانه کشید، اربعین فتح المبین تا بیت المقدس برایش طولانی شده بود. ایمان و اعتقاد بالایی داشت و این اعتقاد روز به روز بیشتر می شد. معتقد بود که اگر کسی ایمان واقعی داشته باشد می تواند به جمادات فرمان بدهد. همواره به نماز تاکید فراوان می کرد. در بیت المقدس پر پرواز گرفت و به معشوقش پیوست. پس از شهادت به خواب برادرش می آید. آن خواب این است که:

در حالیکه شب بسیار تاریکی در جبهه ی شوش که قبلا مهمات رسانی آنرا برعهده داشت حکمفرما بود، از طرف عراق نور بسیار خیره کننده ای بطرف سنگرهای ما در حرکت بود بطوریکه احساس می کردیم ماشینی با چراغهای روشن در این شب تاریک از دور بسمت ما در حرکت است در حالی که بعلت دور بودن آن، چراغهای جلوی ماشین بصورت یک چراغ واحد دیده می شدند و ما متحیر که در این وقت شب و در جبهه ای که قاعدتا باید تاریکی و سکوت باشد این چه چیزی است که نورافشانی می کند. کم کم آن نور به ما نزدیک می شد و ما در حیرت وضعیت پیش آمده بودیم تا زمانی که آن نور به نزدیک ما رسید و در کمال تعجب دیدیم که همه ی آن نور از پیشانی شهید گرانقدر حسین پارسافرد ساطع می شد، در این حالی که مرا بهت و حیرت فراگرفته بود با لکنت زبان و اشاره ی دست به مرکز نور که پیشانی شهید بود اشاره کردم و از او پرسیدم که قضیه چیست؟ شهید با یک تبسم شیرین و جذاب درحالیکه انگشت اشاره اش را بالا آورده بود و به من نشانه گرفته بود سه بار با آهنگی دلنشین گفت: نماز نماز نماز

وقت سحر شده بود و اذان موذن بلند

                      دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند…..

عبدالرحیم پارسافرد

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

خاطرات قرارگاه قدس

*✍️خاطرات قرارگاه قدس* ?????? *✍️۱-پس از شروع۸ دفاع مقدس سپاه پاسداران نیز برای حمله به …