رضا ‌محکوم شد!

هر کس او را می‌دید، خود را بر‌ای شوخی‌هایش آماده می‌کرد. رضا بمب خنده بود که هیچ کس جلودارش نبود. وقتی شروع می‌کرد به شوخی کردن آنقدر می‌خندیدیم که اشک‌هایمان در‌می‌آمد‌. خودش هم که اصلا لبخند نمی‌زد! جدی جدی بود و هر چه به او اصرار می‌کردیم که دیگر کافی است داریم از خنده می‌میریم، توجهی نمی‌کرد.

رضا غصه‌های بزرگ و بسیاری داشت که هیچ گاه برای کسی بازگو نمی‌کرد؛ اما اگر می‌خواستی او را پیدا کنی، کار سختی نبود. هرجا که قهقهه بچه‌ها به آسمان بود و صدای شلیک خنده‌ها فضا را پر کرده بود، رضا آنجا بود، چون او با نقل لطیفه‌ها و داستان‌های خنده‌دار خود ـ بدون اینکه تمسخر یا غیبتی با آنها همراه باشد ـ به رزمندگان روحیه می‌داد و آنها را شارژ می‌کرد. لطیفه‌ها و داستان‌هایی که در ظاهر خنده‌دار بودند اما در باطن پیام و حرفی برای گفتن و تجربه اندوختن داشتند.

این رضا همان بود که در شبهای شناسایی و در اوج انفجارهای شب‌های عملیات مثل کوه در برابر آتش می‌ایستاد و به پیش می‌رفت.

حکایت‌هایی از سردار شهید رضا‌ پور‌عابد، فرمانده واحد ادوات لشکر ولی عصر (عج) که در عملیات بدر در اسفند 1363 به شهادت رسید، خواندنی‌اند.

303341_178

رضا ‌محکوم شد!

آن شب در سنگر، فانوس‌ها خاموش بود و بچه‌ها در حال خواندن دعای کمیل بودند. حال خوشی داشتند و در اوج دعا ناگهان رضا با شیشه‌ای عطر، وارد جمعیت شد و به هر یک از برادران عطر زد. دستش را که عطری بود، به چهره بچه‌ها می‌کشید و بچه‌ها با حالت بهتر و معطرتری دعا می‌کردند.

مراسم که تمام شد و فانوسها را روشن کردیم، ناگهان بهت زده شدیم، چون چهره تمام بچه‌ها سیاه بود و لکه‌های سیا‌ه بر چهره‌ها بچه‌ها صحنه‌ای خنده دار ساخته بود.

بچه‌ها با چهره‌های سیاه به سمت رضا هجوم بردند، چون دریافتند که کار، کار او بوده است که در تاریکی مراسم دعا چهره‌ها را سیاه کرده است. رضا فرار کرد ولی بچه ‌ها او را تعقیب و در نهایت دستگیر کردند و پس از یک محاکمه صحرایی! محکوم شد به یک دست چلو پتو.

وقتی که رضا به یکدست چلو پتو محکوم شد!

رضا التماس کرد که بگذارید قبل از اجرای حکم، جریان را تعریف کند. به او اجازه دادیم و او گفت: من در عطر، جوهر سیاه ریخته بودم تا با شما شوخی کنم. این جوهر با آب پاک می‌شود، ولی روسیاهی قیامت با هیچ چیز پاک نمی‌شود. من می‌خواستم با این کارم شما را به یاد روسیاهی گناهکاران در روز قیامت بیندازم.

بچه‌ها با شنیدن این توضیح آرام و از اجرای حکم چلو پتو منصرف شدند.

راوی: علی حداد

نگارنده: غلامحسین سخاوت

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

خاطرات قرارگاه قدس

*✍️خاطرات قرارگاه قدس* ?????? *✍️۱-پس از شروع۸ دفاع مقدس سپاه پاسداران نیز برای حمله به …