تقدیم به شهرم دزفول

59پیام رایحه به مناسبت فرارسیدن چهارم خرداد و روز دزفول

بسمه تعالی

تقدیم به شهرم دزفول، شهر مقاومت های بی نظیر، شهر رشادت های خونین، شهر مظلومیت ها و شهری که در طول دوران دفاع مقدس حسرت گفتن یک آه را در دل صدام جنایت پیشه ماندگار نمود.

چه کسی حضور جاودانه و سرنوشت ساز 16000 داوطلب بسیجی مردان بی ادعا و بی نام و نشان دزفول را در روزهای نخست جنگ در حمله ی مزدوران، در مساجد و جبهه ی کرخه و دشت عباس فراموش می کند؟

چه کسی روزهای آفرینش بزرگترین پیروزی مردم شهر را در لحظه لحظه ی عملیات فتح المبین فراموش می کند؟

چه کسی صدای نامحرم رادیو عراق را در طول سالهای دفاع مقدس، آنجا که می گفت: کشور بزرگ عراق ظرف 24 ساعت آینده اهداف تعیین شده شهرهای زیر را مورد هدف حملات موشکی های دوربُرد خود قرار می دهد: الف دزفول، ب تهران، ج اصفهان …. فراموش می کند؟

چه کسی حماسه ی ایثار و فداکاری پدر شهید غلامحسین سبزعلی را که در هنگام موشکباران خودش را سپر فرزند چهل روزه اش قرار داد و خود را روی گهواره انداخت و تاج گهواره به قلبش نشست و اصابت موشک شش نفر از خانواده اش را شهید کرد و تنها فرزند 40 روزه زنده ماند، را فراموش می کند؟

چه کسی حماسه ی مادر شهیده هایده پیرمند آنجا که دو فرزندش ندا و فروغ را روی سینه چسبانید تا آسیب نبینند ولی فردا زیر خروارها گل و لای پیدا شدند در حالی که سینه ی مادر در دهان آنها بود و هر سه شهید شده بودند، را فراموش می کند؟

چه کسی حماسه ی خانواده ی شهید محمدحسین تمدن را فراموش می کند که در دو نوبت با دو موشک دو نرگس تقدیم انقلاب کردند؟

چه کسی مقاومت و صبر خانواده ی عبدالکریم درخشانی را فراموش میکند که اولین موشک و دومین موشک و سومین بمباران خانه شان را ویران کرد ولی شهر را تخلیه نکردند و به بازسازی خانه و آینده ای روشن امید بستند، را فراموش می کند؟

چه کسی حماسه ی حضور بیست و سه شهید خانواده ی آریانپور را که در جشن تولد کودکی خردسال جمع شده بودند و اصابت موشک همه را جاودانه کرد، فراموش خواهد کرد؟

چه کسی حماسه ی شهادت سیزده نوجوان بسیج مسجد نجفیه را که امام لقب رهبر به آنها داد و با شعار الله اکبر به دیدار معشوق شتافتند، فراموش خواهد کرد؟

چه کسی سخن تاریخی حضرت امام خمینی (ره) را فراموش می کند که فرمود: شما دزفولی ها امتحان دادید و خوب از این امتحان بیرون آمدید.

چه کسی می تواند بمباران مدرسه ی بامدادان و شهادت کودکان معصوم و شهادت معلم حسن درآئی را فراموش کند؟

چه کسی می تواند موشکباران مدرسه ی دخترانه ی سمیه را فراموش کند؟

چه کسی دست های از تن جدا شده هنرمند خطاط محمدرضا پورانیان را فراموش می کند؟

چه کسی پاهای قطع شده از زانوی دکتر مصطفی شکوهنده را فراموش می کند؟

چه کسی فراموش می کند تصویر پدری که بر فراز تلّی از خاک می گفت شما را به خدا 5 فرزندم را از زیر آوار نجات دهید.

چه کسی فراموش می کند یاد زنی را که در لابه لای در و دیوار و تیرآهن جان می داد اما تنها به فکر حجابش بود؟

چه کسی فراموش می کند یاد زنی را که با زبان روزه در هنگام افطار با موشک در محله ی خمیه گاه مدفون شد و وقتی او را از زیر خروارها گل و لای درآوردند فقط در فکر حجابش بود و اجازه نداد نامحرم او را حمل کند تا در همان محل جان داد.

چه کسی فراموش می کند پاهای قطع شده دکتر محمد شهریارفر جانباز 70% سرافراز مسجد نجفیه را؟…

هنوز بسیاری از ناگفته های حملات موشکی مانده است؛ موشک های بی رحمی که با شقاوت تمام آرامش نیمه شب را از مردم مظلوم می گرفت؛ موشک هایی که خانه هایی ویران، گل دسته هایی شکسته و دود و آتش و غبار برجای می گذاشت، و پیکرهای پاره پاره، دست های از تن جدا و پاهای قطع شده به ارمغان می آورد.

چه کسی صحنه های دلخراش کودکانی در قنداق، شیشه های دریده و غبار گرفته ی شیر در کنارشان و صحنه های دردناک بمباران و شهادت رهگذران را فراموش می کند؟

چه کسی فراموش می کند رزمندگانی که تازه از جبهه برگشته و در آغوش پدر از زیر خروارها خاک بیرون آورده شدند؛ آری حسن بویزه را می گویم، جمال قانع، حسن اسدمسجدی، غلامعلی جودکی، عبدالرحمن خلف نوره و … همه و همه ناگفته هایی است که دل را به آتش می کشد.

نمی دانم به چه گناهی ساکنان خانه ها باید به طور یک جا زنده به گور می شدند؟!

60

به چه گناهی باید مردم از خانه هایشان در به  در می شدند؟!

به چه گناهی باید در اولین شب زفاف عروس و دامادی باید پیکرش تشییع می شد؟!

به چه گناهی باید دو نوعروس در محله ی چولیان به جای رفتن به خانه بخت با شلیک موشک به زیر خاک می رفتند (شهناز سازش و فاطمه ملک پورزارع)؟!

باید گفت و نوشت همت بلند مردم این شهر تا آنجا بود که هم در زیر آتش سنگین توپخانه و موشک های غول پیکر 12 متری و بمبارانهای هوایی استقامت می کردند و شهید می دادند، هم خط شکن جبهه های نبرد بودند و شهید می دادند، هم فرزندانشان را برای رفتن به جبهه بدرقه و آماده می کردند، هم رزمندگان اعزامی سراسر کشور را با آغوش باز می پذیرفتند، هم با حضورشان در شهر روحیه ی سلحشوران بسیجی و پاسدار و ارتش را تقویت می کردند، و هم گوش به فرمان امامشان بودند. امروز کمتر خانه ای وجود دارد که شهیدی نداده است، کمتر خانه ای یافت می شود که آسیب ندیده باشد.

نسل امروز انقلاب از ما سؤال می کنند دزفولی ها برای چه هدفی انفجار موشک های 12متری را در نیمه های شب تحمل می کردند؟

با چه انگیزه ای شعار صبر و مقاومت و استقامت و پایداری سر می دادند؟

به چه بهانه ای در هجوم 187 موشک خفّاشان شب پرست و حملات توپخانه ای و بمباران های هوایی، سروقامت و راست قامت و استوار می ایستادند؟ آیا چیزی جز عمل به آیه واستقم کما امُرت، و عمل به دستور خدا به پیامبرش (ص) یعنی ایستادگی و مقاومت در مقابل زورگویان و متجاوزان و دفاع از حریم دین و ایمان و کشورمان در سایه ی ولایت در ذهنشان بود، آیا جز برای ادای تکلیف الهی و حفظ اسلام گام برمی داشتند؟

آیا جز برای مأیوس کردن دشمنان از تجاوز به حریم کشور عزیزمان دنبال چیزی بودند؟

باید گفت تا جوانان امروز بدانند پدرانشان برای حفظ این مرز و بوم چه ایثاری از خود نشان دادند و باید نوشت تا دلاوری و دلیری و همت و از خودگذشتگی زنان و مردان، جوانان و نوجوانان و کودکان و پیران این پیروزمندان حماسه و ایثار در جنگ خون با شمشیر و جنگ تن با تانک و تن با موشک و بمب و راکت و جنگ نابرابر مظلومانه ی شهری فراموش نشود.

آنچه در دزفول مقاوم می بینید قصه ی مظلومیت و استقامت شهری دلاورخیز است، و نیمه ی پنهان شب های تنهایی و ناگفته های 8 سال دفاع مقدس به شهری که هزاران توپ دوربرد و بمباران هوایی و 176 موشک 12متری دشمن در گوشه گوشه ی آن فرود آمد؛ اما حماسه ای بیاد ماندنی از قهرمانی آفرید.

دزفول دین خود را به اسلام عزیز ادا کرد و حسرت تسلیم را در دل صدامیان باقی گذاشت دزفول در پایان جنگ مهبط ملائکه الله نام گرفت و مفتخر به دریافت لوح مقدّس و زرّین شهر نمونه ی مقاومت ایران شد.

جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 1366/3/4 این شهر را به پاس حماسه و مقاومت ها و رشادت هایش به عنوان شهر نمونه برگزید.

فرزندان این نسل پرتوان تا همیشه ی تاریخ حماسه شهادت ها و مقاومت های پدران خود را جشن می گیرند و بر تاریخ حماسی خود افتخار می نمایند.

 برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهرستان دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی

About رایحه

Check Also

گردهمایی رزمندگان اسلام و پیشکسوتان جهاد و ایثار در دزفول

     

4 comments

  1. امروز 2/3/93 در نماز جمعه دزفول بودم حاج غلامحسین سخاوت قبل از خطبه ها سخنرانی کرد من به عنوان یک دز فولی افتخار کر دم که شهرم پدر و مادرم وخودم ساکن دزفولیم وامروز که این مقاله را مخواندم اشک شوق در چشم هایم حلقه زد درو دبر شهدا و رزمندگان و شما سایت رایحه موفق باشید

  2. دز سامن http://dezsamen.blogfa.com/

    سلام دوستان عزیز ، دعوتید به مطالعه مطلب کوتاهی با عنوان( “الف” تا “ی” دزفول )