قصه این عکس را تا کنون نگفته ام! حقیقتش خودم هم تا یکی دو سال از وجود چنین عکسی بی خبر بودم . یک روز آن دست یک دوست دیدم و اتفاقا پرسید جریان این عکس چیست ؟ گفتم تو اول بگو این عکس را از کجا آورده ای!؟
اما حکایت این عکس:
در مرحله اول عملیات بیت المقدس، سر ظهر بود و درگیری بشدت ادامه داشت. هنوز آن قسمت از جاده اهواز خرمشهر تسخیر نشده بود لذا دشمن بلحاظ اشرافی که به منطقه داشت همچنان ما را زیر آتش تیربارهای سنگین خود گرفته بود. در فاصله یک کیلومتری خط درگیری مستقر بودیم. من مشغول کار با بی سیم ها بودم که سر و صدایی شنیدم برگشتم و دیدم دوتا اسیر عراقی آورده اند عقب و یکی از برادران رزمنده با ادعای اینکه چند لحظه قبل این عراقی ها دوستش را شهید کرده اند قصد کشتن آنها را کرده بود! اسیران عراقی به ما پناه آوردند و بر اثر شلیک رگباری همان شخص تیری به بازوی یکی از همرزمان خودش برخورد کرد و مجروح شد. من قصد کمک کردن به آن مجروح را برای سوار شدن به آمبولانس داشتم که نمی دانم چطوری شکار عکاس شدم!
منبع: وبلاگ رهسپار قدیمی