خانه / خاطرات دفاع مقدس / خمپاره ی دهانی!

خمپاره ی دهانی!

5620dfc20212ee74d0ced9f3c7bfd318

به نام خدای قادر و اجابت کننده ی دعاها.

بار دوم بود که به جبهه اعزام می شدم. جبهه ی اول میشداغ و این بار صالح مشطط. سنگری که بنده درآن ساکن شد جزو سنگرهای شهید سپهرجو بود. مدتی گذشت با برادران بویژه برادر دهیجی آشنایی بیشتری پیدا کرده بودم هوا گرم بود و چون من به این هوا عادت نکرده بودم ناگزیر روزی دو الی سه بار کنار کانالی که از رودخانه کرخه منشعب شده بود می رفتم و خود رابا لباس داخل کانال می انداختم.

کم کم سر شوخی و مزاح با دوستان باز شد تا آنجاییکه بنده را بعلت ناتوانی در برابر تحمل دمای زیاد هوا مسخره می کردند چند باری با هم کنار آب رفتیم ولی بعضی مواقع بنده بیرون کانال می نشستم. در آن چندبار صدای شلیک خمپاره شصت می آمد و دوستان برای جلوگیری از اصابت ترکشهای خمپاره تماما خود را داخل آب فرومی بردند بعد از مدتی این سوال برایشان پیش آمد که چرا سید کنار کانال نشسته و در برابر شلیک خمپاره ها هیچ عکس العمل نشان نمی دهد. در یکی از دفعات که صدای خمپاره بگوش رسید همه به زیر آب رفتند بجز برادر دهیجی و متوجه شد که بنده به جبران تمسخر آنها صدای شلیک و حرکت خمپاره را با مهارت و با دهان تقلید می کنم. خوب که همه سراز آب درآوردند به بچه ها گفت: تا حالا سید ما را لرزانده و گوشتهای تنمان را آب کرد.

با اجازه من پا به فرار گذاشتم و آنها دنبال من. البته خدا به فریادم رسید که هم دشمن شروع به شلیک خمپاره واقعی کرد و هم شهید حمید عنبرسر برای سرکشی آمد و بنده سنگین و رنگین داخل سنگر رفته و به خواندن دعا مشغول شدم. و من الله التوفیق

نگارنده: سید محمدرضا موسوی دزفولی

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.