نوزدهم دی ماه سال ۱۳۶۵ سرآغاز عملیاتی است که نقل آن در اذهان عمومی بسیار است و شاید قسمتی از سرنوشت جنگ را باید به همین روزها اختصاص داد که آقای هاشمی رفسنجانی، فرمانده عالی جنگ، درباره عملیات کربلای ۵ میگوید: «بهترین تجربه ما در جنگ شلمچه بود. آن قدر به هم نزدیک بودیم که انگار با مشت به صورت هم میزدیم. آنها هم واقعا دفاع کردند. خارجیها هم حساس شدند. از آنجا به بعد آمریکاییها هم تصمیم گرفتند وارد جنگ شوند».
آنچه در ادامه میخوانید، ابعاد ویژه عملیات کربلای ۵ از زبان سردار غلامعلی رشید است.
بعد از عملیات فاو و در آغاز سال ۶۵ من خیلی در فکر بودم. به سه سال و نیمی که از فتح خرمشهر گذشته بود و ده عملیاتی که صورت گرفته بود، نگاه میکردم. در برخی از عملیاتها سرنوشت جنگ را تعقیب و جستوجو میکردیم؛ مثل عملیات رمضان، والفجر مقدماتی، خیبر، بدر و فاو.
میدیدم جنگ به جایی نرسیده که بتوان آیندهٔ روشنی از غلبهٔ دوباره ما بر دشمن و تغییر موازنهٔ قوا به نفع ما در آن دید. واقعا عملیات والفجر ۸ و فتح فاو به دست سپاه، با آن پیچیدگیهایش، یک استثنا بود که گویی ما حریف را خام کرده و آنجا را از او دزدیده بودیم. احساس میکردم تکرار فاو با این توان امکان پذیر نیست و خود آقا محسن نیز این طور درک کرد که اگر ما بعد از تصرف فاو قادر نباشیم، گامهای بزرگتری برداریم، دشمن به ما حمله خواهد کرد و کرد.
اینها را در نامهای به حضرت امام نوشتم؛ بنابراین، از اوایل سال ۶۵ که عملیات فاو تثبیت شد، همهٔ ما عمیقا به فکر فرو رفتیم و آقا محسن به اینجانب دستور داد برآورد جامعی کرده و استراتژی نظامی خود را معلوم کنیم. من همراه جمعی از برادران دو هفته در تهران کار کردیم و با راهنماییهای آقا محسن به آن برآورد معروف رسیدیم که: چنانچه مسئولین سیاسی، تصرف بصره را جدا از ما مطالبه میکنند، این کار با این ۱۰۰ تا ۱۵۰ گردان آفندی سپاه، که در زمستان هر سال اعزام میکنیم، امکان پذیر نیست. چون دشمن دو برابر نیروی آفندی ما نیروی احتیاط داشت و بعد از پیشروی اولیهٔ ما، که عمدتا متکی به نیروی پیاده بود، در مقابل ما صف آرایی و جلوی ما را سد میکرد و با پاتکهای متعدد و با آتش زیاد توپخانه و هواپیما از ما تلفات میگرفت و ما متوقف میشدیم و این نوع جنگها بین ما و دشمن، یک هفته و گاه تا دو ماه طول میکشید و تمام میشد.
ما عرض کردیم برای اینکه دشمن متوجه تلاش اصلی ما نشود، باید از چند محور در منطقهٔ جنوب حمله کنیم و برای تصرف بصره به نیرویی در حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ گردان نیرو نیاز داریم ـ یعنی حدود چهار برابر استعدادی که هر سال سپاه برای آفند پای کار میآورد ـ تا با این نیرو از سه تا چهار محور حمله کنیم و با صد گردان احتیاط نیز محور و تلاش اصلی را تمرکز بدهیم و به هدف بصره برسیم. دقیقا معلوم کردیم که نقشه و طرح جنگی ما برای تصرف بصره باید چگونه باشد: از محورهای فاو، جزیرهٔ مینو، شلمچه و هور الهویزه یعنی از چهار محور هر کدام با صد گردان باید حمله کرده و صد گردان احتیاط نیز پشت سر محور و تلاش اصلی، یعنی جزیرهٔ مینو، شلمچه به سمت بصره به شکل عمیق تری پیش روی کنیم، والا با ۱۰۰ و ۱۵۰ گردان نیرو در هر سال این کار به صورت متوسط پنج تا هفت سال طول میکشد. البته برای هدف کرکوک و همین طور برای بغداد هم طرح ارائه کردیم که در مجموع باید دویست گردان طی یک و نیم تا دو سال بسیج میکردیم؛ هر چند آقایان پیشروی به سمت بغداد را قبول نداشتند.
وقتی طرح را در دفتر ریاست جمهوری اسلامی ـ که آن زمان آیت الله خامنهای، رهبر معظم انقلاب، بودند ـ مطرح کردیم و آقای هاشمی رفسنجانی، فرمانده عالی جنگ، هم حضور داشت، آقای هاشمی نپذیرفت و آن جملهٔ معروف را بیان کردند که ما بند پوتین اینها را هم نمیتوانیم تأمین کنیم و ناراحت شد و برآشفت چرا رفتهایم چنین برآوردهایی تهیه کردهایم و ادامه داد باید با این وضع موجود ادامه داد و جنگید. در نتیجه پذیرفتند که کمی بیشتر نیرو بسیج شده و به جای ۱۵۰ گردان، ۳۵۰ گردان نیرو بسیج شود.
مسئولین سعی کردند عنوان عملیات آینده را عملیات سرنوشت ساز بنامند و با همین فضا مردم بسیج شدند، ولی به جای ۳۵۰ گردان نیرو، فقط ۱۰۰ گردان نیرو علاوه بر ۱۰۰ تا ۱۵۰ گردان نیروی هر ساله بسیج شد. ما هم کمی از آقا محسن مکدر شدیم که چرا ایشان پذیرفت و از نظریات و برآورد ارائه شده عدول کرد. البته حتما ایشان مسائلی میدید که ما نمیدیدیم و خیلی از مباحث را به ما نمیگفت. هم ما ظرفیت آن را نداشتیم و هم به مصلحت نمیدانست که آن زمان بگوید. به هر حال من این طور به مسائل نگاه میکردم که؛
۱ـ مسئولین سیاسی نظام پیروزی ارزان قیمت میخواهند.
۲ـ قایل به هزینه کردن نیستند.
۳ـ اصرار دارند با همین وضع موجود سپاه دست به عملیات آفندی بزند.
۴ـ انتظار داشتند پیروزی چشمگیری هم نصیب ما بشود.
۵ـ حتی دستور نمیدادند بخش عظیمی از امکانات که درون سازمان ارتش بود در اختیار سپاه قرار گیرد.
شرایط بسیار دشواری داشتیم و انتظارات حضرت امام برآورده نمیشد. آیا با جمع کردن ۱۰۰ تا ۱۵۰ گردان و اینکه این ۱۵۰ گردان را در سال خرد کنیم و عملیاتهای محدود و کوچک انجام دهیم، میتوانیم مرتب حمله کنیم و آیا اینطوری نظریات امام تأمین میشود؟
این هم محل تردید جدی بود. نظر فرماندهان این بود که دشمن آسیب جدی نمیبیند. البته سعی و تلاش میکردیم در هر سال دو کار صورت بگیرد: یعنی چند عملیات محدود و کوچک در تابستان و پاییز انجام شود و در زمستان عملیات بزرگ انجام دهیم. البته انجام عملیات بزرگ در هر سال، که بتواند سرنوشت جنگ را تغییر دهد، خواستهٔ مسئولین سیاسی بود و منطقی هم بود.
من احساس میکردم ما در منطقهٔ عملیات کربلای ۵، شلمچه ـ با توجه به ویژگی زمین منطقهٔ نبرد نسبت به فاو ـ آسیب جدی تری به دشمن میزنیم، ولی خودمان نیز آسیب جدی خواهیم دید. مشخصات زمین و دشمن در منطقهٔ عملیاتی کربلای ۵، که به سود دشمن بود، نسبت به فاو موارد زیر بودند؛
۱ـ زمین محدود بود. عرضی که میتوانستیم برویم ۱۰ کیلومتر و عمقش ۱۵ کیلومتر بود. آتش دشمن در صورت پیشروی، روی این زمین تمرکز داده میشد. زمین به شدت مسلح بود و به اصطلاح، ما با دو ارتش باید میجنگیدیم: ارتش مسلح و مهندسی شده و ارتش عراق که پشت ردههای پدافندی متعدد پدافند میکردند. تازه بعد از شکستن خطوط دشمن باید از نهرهای متعددی هم عبور میکردیم.
۲ـ در مقایسه با فاو، اولا زمین برای دشمن کاملا شناخته شده بود و دوم آنکه نامناسب نبود و معابر وصولی متعددی برای پاتک داشت. به دلیل نزدیکی زمین منطقهٔ نبرد به بصره و عقبهها، دشمن با استفاده از این نزدیکی به سرعت احتیاطهایش را پای کار میآورد و خیلی زود با ما درگیر میشد. دشمن آشنایی و تجربهٔ فراوانی در این زمینه داشت. سال گذشته هم زمان حملهٔ سپاه به فاو و تصرف آنجا، ارتش در منطقهٔ شلمچه آرایش آفندی گرفت و حمله کرد و موفق نشد کوچکترین پیشروی بکند.
۳ـ ما با دو سپاه درگیر میشدیم: سپاه سوم که مستقیم با آن درگیر میشدیم و سپاه هفتم که به سپاه سوم چسبیده بود و میتوانست به سرعت به سپاه سوم کمک کند. در عملیات کربلای ۴ هم به هر دو سپاه حمله کرده بودیم و این به آن معنا بود که دشمن در اینجا، میتوانست نسبت به فاو، از جهات متعددی با ما درگیر شود و روی ما آتش بریزد. با همه اینها با فرماندهی متمرکز، آتش متمرکز و احتیاط متمرکز دشمن روبه رو میشدیم.
من روی این نقاط قوت دشمن دست میگذاشتم، همهٔ این عوامل به ضرر ما بود. عواملی که در ذهن آقا محسن بود دو نکته بود؛
یکی غافلگیری دشمنی که تصور نمیکند ما به این زودی، بعد از اتمام عملیات کربلای ۴، متوجه این منطقه شویم و نکتهٔ دوم پی بردن به ضعف خطوط پدافندی دشمن در جناح چپ، یعنی ضلع شمالی منطقهٔ نبرد که باید از آب عبور میکردیم. آقا محسن با متوسل شدن به نفربرهای خشایار و قایقها آن حرکت عظیم و باور نکردنی را برای دشمن ساماندهی کرد و راه انداخت.
البته قبول میکنم که سپاه در عملیات کربلای ۵ آسیب جدی دید و تعدادی از فرماندهان و کادرهای بنام، برجسته و مهم خود مثل شهید حسین خرازی، شهید اسماعیل دقایقی، شهید حجت الاسلام میثمی، شهید اصغر لاوی و دهها شهید دیگر در ردهٔ فرماندهٔ گردان مثل شهید جاوید و هزاران شهید رزمنده را از دست دادیم.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد!
منبع: سایت تابناک