کنار آینه و قرآن
سی و چهارمین فصل فراق یار ،
شهید عبدالحسین نوروزی نژاد
گرامی باد .
هزار شب ، همه شب بی تو ، زبان زمزمه ام این بود
بخواب تا بدمد بختت ، بخواب ای سر سودایی …
چه مانده است زما ، یاران ! دلی شکسته تر از باران
دلی شکسته که خو کرده ست به درد و داغ و شکیبایی
خدا رحمت کند شهید عبدالحسین نوروزی نژاد را ، ایشان از آرام ترین و با اخلاق ترین بچه های ذخیره سپاه دزفول بود . متانت در رفتارشان اسوه بود برای همه ما .
آخرین دقایقی را درکنارش بودم، مرحله دوم عملیات بیت المقدس در آن لحظات که هنوز کنار نوار مرزی بودیم شهید عبدالحسین را دیده بودم . و ساعتی بعد که دشمن در جاده مرزی عراق بوسیله تانک های تی ٧٢ از گوشه جاده که به دلیل عمل نکردن یگان همجوار ما را دور زد ، به وسیله انواع سلاح ها و تیربارهای سنگین و گلوله های مستقیم تانک ، بدون داشتن سنگر مورد هجوم قرار گرفتیم ، آنقدر گلوله های تانک در گوشه و کنار ما منفجر شد که فقط دود بود و خاک ! بطوری که بر اثر خاک و دود ناشی از گلوله های تانک آن منطقه کوچک کنار نوار مرز تاریک شده بود . بعضی از بچه ها به علت اصابت مستقیم گلوله تانک مورد اصابت قرار گرفته به گونه ای که چیزی از آنها باقی نماند و یا باقیمانده آنها قابل شناسایی نبود . در آن شرایط ما مجبور شدم به یک خاکریز عقب تر برگردیم .
قبل از عملیات بیت المقدس بخاطر گرمای هوا ، همراه با تعدادی از بچه های ذخیره کلاه پارچه ای تهیه کردیم و هر کدام اسم و مشخصات خود را روی لبه کلاه نوشتیم و به شوخی می گفتیم اگر چیزی از بدن مان نماند لااقل از روی کلاه مان شناسایی بشویم !
این شوخی ما در مورد این شهید عزیز واقع شد ، یک روز بعد از بازپس گیری جاده دوم ، وقتی ما برای جستجوی مفقودین رفتیم ، فقط قسمتی از کلاه شهید عبدالحسین پیدا شد، روح این شهید و شهدای ذخیره با مولایشان اباعبدالله الحسین (ع) محشور گردد و شفیع ما در روز قیامت باشند.
راوی : محسن فرزان پور
تو نیستی و دلت اینجاست ، کنار آینه و قرآن
برادران هم برگشتند ، چرا به خانه نمی آیی ؟
منبع: وبلاگ رهسپار قدیمی