خانه / مطالب دوستان / من در این عملیات(والفجر هشت) شهید می شوم.

من در این عملیات(والفجر هشت) شهید می شوم.

 index

اگر کسی حاج احمد را نمی شناخت در لحظه اول دیدار فکر می کرد ایشان با آنهمه رقت قلب و لطافت روح چگونه در عملیاتهای رزمندگان آن هم در نوک پیکان تهاجم قرار می گیرد.

با هر رزمنده ای دیدار می کرد لطافت روحش سریعاً به طرف مقابل منتقل می شد آنچنان که گویی ایشان برای این زاده شده است …….

بسم الله الرحمن الرحیم

حاج احمد نونچی از آن گروه رزمندگانی است که با علم کامل به اینکه چگونه زیستن را می دانست، در اعمال و رفتارش هیچوقت شک نکرد، ایمان به انقلاب و شعارهای داده شده را با تمام وجود باور داشت.

رزمندگان برای گرفتن روحیه مضاعف لازم بود هرازچند گاه حاج احمد را ملاقات کنند، بسیار متواضع و افتاده در مقابل دوستان بود و در مقابل در برابر دشمن آنچنان عمل می کرد که خداوند متعال دستور داده بود.

اگر کسی حاج احمد را نمی شناخت در لحظه اول دیدار فکر می کرد ایشان با آنهمه رقت قلب و لطافت روح چگونه در عملیاتهای رزمندگان آن هم در نوک پیکان تهاجم قرار می گیرد.

با هر رزمنده ای دیدار می کرد لطافت روحش سریعاً به طرف مقابل منتقل می شد آنچنان که گویی ایشان برای این زاده شده است …….

هنگامی که با دوستی برای احوالپرسی پنجه در پنجه اش می انداخت هرگز دست را عقب نمی کشید مگر شخص مقابل دستش را عقب بکشد، هرگز دستش را از دست مقابل باز نمی کرد مگر دیگری دستش را باز می کرد.

هیچوقت اخم و ترش رویی را امتحان نکرد، لبخند از لبهایش دور نمی شد.

در بیان صفات حسنه ای که در وجود این نازنین جمع شده بودند شنونده را به خطا می اندازد که نکند بعد از شهادت گزافه گویی می شود.

اما باید چیزی را دید بعد چنین فکری از مخیله خود گذراند.

آنچنان زندگی خود را می گذراند که همه دوستان می دانستند و شک نداشتند حاج احمد شهید خواهد شد.

مداح اباعبدالله بود و همیشه از کوتاهترین زمانها برای معنوی نمودن جو حاکم استفاده می کرد و نوحه و مرثیه ای در ذکر آقا اباعبدالله مداحی می کرد.

معروف شده بود هرکسی می خواهد به شهادت برسد عضو گروهان حاج احمد باشد.

اتصال معنویت روحی حاج احمد به عالم ملکوت پیوندی ناگسستنی ایجاد شده و در انتقال حال و هوای عالم امکان به دیگر رزمندگان با ظرافتی غیر قابل انکار همت نموده بود.

در سخنانش همیشه سعی می کرد از احادیث ائمه اطهار(ع) ذکری و بهره ای داشته باشد.

حاج احمد بسیار مهربان بود.

89774648052860616067

حاج احمد قبل از عملیات والفجر هشت در خواب نحوۀ شهادتش را به چشم دید به نحوی که شب عملیات تمام نیروهای گروهان را جمع کرد و آخرین تذکرات لازم را به یاران خود رساند.

شهید حاج احمد نونچی با توجه به اینکه تازه از حج مشرف شده بود، می گفت:

می دانم و شکی به دل ندارم در این فریضۀ واجب خداوند رحمن تمام گناهان مرا بخشیده است لذا من در این عملیات (والفجر۸) شهید خواهم شد.

لشکر۷ حضرت ولیعصر(عج)، گردان حمزه سیدالشهداء، گروهان نصر در عملیاتی غرور آفرین به نام والفجر هشت حماسه ای جانانه را به وسعت تاریخ رقم می زد.

حاج احمد شب عملیات برادر نظری فرمانده دسته یکم از گروهان خود را نوک پیکان حمله قرار داد.

بعد از عبور از اروند در لحظات اولیه عملیات حاج احمد نونچی سوار بر بال ملائک آسمان الهی را درنوردید.

حاج احمد عزیز خوشا به حالت: دلت شاد، راهت روشن، سفرت خوش

نگارنده: علیرضا بی باک

وبلاگ سرگذشت http://inwarsargozasht.persianblog.ir/

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

این داستان نمی تواند اتفاقی باشد؛ سه بار کنایه و تقابل جویی با فرمایشات رهبر انقلاب در دو سخنرانی روحانی/ حداقل التزام عملی به ولایت فقیه چقدر است؟!

گروه سیاسی – رجانیوز: بررسی سخنرانی روزهای اخیر رئیس جمهور، پس از بحران خوزستان و …

۲ دیدگاه

  1. با سلام و ادب و احترام
    شهید حاج احمد نونچی شخصیتی عرفانی ، نظامی ، بسیجی ، خاکی ، بی آلایش و … داشت و این خصلت های او بود که از ایشان فردی خدایی ساخته بود و همه کارهایش را برای رضای خدا انجام می داد.
    خاطره ای کوتا از حاج احمد :
    قبل از عملیات والفجر ۸ یک روز حاج احمد به سپاه دزفول می رود تا دیداری با برادران سپاه داشته باشد. یکی از برادران به حاج احمد می گوید ، حاجی خوشابحالتان که توفیق حضور در جبهه را دارید و بدا بحال ما که چنین توفیقی را نداریم. حاجی به ایشان می گوید چرا توفیق ندارید ، او به حاج احمد می گوید ، آخه ما را نمی گذارند به جبهه برویم لذا ما توفیق نداریم. حاجی دست آن بنده خدا را می گیرد و می برد پیش فرمانده وقت سپاه دزفول و می گوید ، ایشان می خواهد به جبهه برود و می گوید شما نمی گذارید ، آن بنده خدا با منِ منِ کردن هی به حاج احمد می گوید حاجی حاجی ، حاج احمد می گوید مگر نگفتی توفیق نداریم به جبهه بروم ، کمی صبر کن من می خواهم این توفیق را نصیب شما کنم.
    فرمانده سپاه می گوید اگر می خواهد جبهه برود ما مانعش نمی شویم. حاج احمد همانجا دستور فرمانده وقت سپاه را می گیرد و به ایشان می گوید فردا وسایلت را جمع کن و بیا پادگان کرخه و خودت را به گردان حمزه (ع) معرفی کن من آنجا منتظر شما هستم.
    آن بنده خدا سکوت می کند و نامه (دستور فرمانده سپاه) را می گیرد و خودش را برای اعزام به جبهه به کارگزینی سپاه دزفول معرفی می کند. فردای آن روز موقعی که به گردان حمزه (ع) لشکر ۷ حضرت ولیعصر(عج) می رود حاج احمد با آغوش باز از ایشان استقبال می کند.
    این برادر در اولین عملیاتی که شرکت می کند (عملیات والفجر۸) پایش به شدت مجروح می شود و الآن هم از جانبازان عزیز و سرافراز و یادگاران دوران دفاع مقدس هستند.
    انشاءالله خداوند حاج احمد نونچی را با سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) محشور بگرداند و شفیع ما در روز محشر بگردد و به جانبازان سلامتی همراه با طول عمر با عزت عنایت فرماید. آمین یارب العالمین
    والعاقبه للمتقین – یاحسین(ع)

    • علیک السلام
      درود و سلام خداوند بر روح شهید بزرگوار احمد نونچی باد.خاطره ی عبرت آموزی بود. توفیق وقتی حاصل می شود که خود انسان هم از خود حرکتی نشان دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.