خانه / رایحه (صفحه 18)

رایحه

وفای به عهد امام خامنه ای

” حاج مهدی بخشی ” از همان جوانان گهواره نشینی است که امام راحل در سال ۴۲ فرمودند یاران من هم اکنون گهواره نشین هستند، او با قیام الهی،عارف مهربان جماران در انقلاب شکوهمند اسلامی همراه دیگر جوانان شهر اندیمشک نقش داشت و در حماسه هشت ساله نیز بارها و …

ادامه نوشته »

حبیب ابن مظاهری دیگر

حرف اول : حبیب ابن مظاهر از اصحاب رسول الله (ص) و از ساکنان کوفه، وقتی متوجه می شود که مولایش حسین (ع) عازم کوفه است، خوشحال و سرمست از اینکه این بار دیگر نوبت اوست! وصال یار نزدیک است ، انتظار بسر آمده و بزودی او بار دیگر در …

ادامه نوشته »

یک عکس پاره

آمدی و مثل هر روز کوله ات را باز کردی وتصویر فرزندت را نگاه کردی و لبخند زدی و آنگاه به صورت معصومش بوسه ای زدی و رفتی. اما این بار تو را می دیدم که نگاه از چشم هایش بر نمی داشتی و لبخندهایت دوام بیشتری یافته بود و …

ادامه نوشته »

خاطرات عملیات طریق القدس(۲) “من شهید می شوم”.

حدود صد متری نیامده بودیم که صدای انفجار و شعله های آتش از پشت خاکریز نیروهای خودی به آسمان زبانه کشید و احتمال زیاد دادم که تفنگ ۱۰۶ که در کنار بچه های ارکان بود مورد اثابت قرار گرفت وگلوله های آن با صدای مهیبی منفجر می شدند و از …

ادامه نوشته »

میهمان سفره ی عاشورا

دل نوشته ذیل از یکی نیروهای فرهنگی و هنرمند مسجد امیرالمومنین(ع) در وصف “شهید امیر صالحی زاده ” نگاشته شده است: امیر دلاور و شجاع سلامت باد که در بزم آسمانی فتح المبین از ملکوت براق پرواز گرفتی و بر سر سفره عاشورا میهمان شدی. از فرات معرفت سیراب شدی …

ادامه نوشته »

اولین نوجوان شهید کر و لال (روشندل) در دزفول

بسمه تعالی نوجوان شهید عبدالعلی کوره دزفولی، مورخ پنجشنبه ۱۹/۸/۱۳۶۰ دقیقاً یک ماه مانده به سالگرد روز جهانی حقوق بشر (مصوب ۱۹ آذر ۱۳۲۷/ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸) مردم دزفول به سوی زیارتگاه های شهدا روان بودند، که در ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه صدای انفجاراتی شهر را لرزاند. مردم عزادار …

ادامه نوشته »

سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم

عکس از وبلاگ رهسپار قدیمی سوی دیار عاشقان                    رو به خدا می رویم صدای گرم حاج صادق آهنگران از بلندگوی مساجد دزفول و علی الخصوص مسجد محمدی همه جا را پرکرده است. گویی ندای قافله سالاری را سر می دهد؛ که …

ادامه نوشته »

ای دمش گرم، سرش رفت ولی قولش نه!

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه! نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه! این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار، پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه! باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا، به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه! شیر مردی …

ادامه نوشته »

خاطرات عملیات طریق القدس(قسمت اول)

عکس تزئینی است به مناسبت نزدیک شدن به سالگرد عملیات طریق القدس و آزاد سازی شهر بستان در تاریخ هشتم آذر ماه سال ۱۳۶۰ تصمیم گرفتم در چند نوبت خاطرات خود را در رایحه بیاورم. متاسفانه بسیار کم دیده ام که رزمندگان دزفولی که در عملیات بستان حضور داشته اند …

ادامه نوشته »

مینی بوس شهادت

     به بهانه ی فرا رسیدن سالگرد اصابت گلوله ی توپ مزدوران عراقی به یک دستگاه مینی بوس در خیابان امام سجاد(ع) تقاطع خیابان افرینش در تاریخ ۱۳۶۰/۸/۱۸نوشتار زیر را تقدیم می نماییم: از همان روزهای اوّل دفاع مقدس، دزفول از شلیک توپ های دوربُرد عراقی ها در امان نبود. …

ادامه نوشته »

صدام: دزفول فراموش نشود!

بسمه تعالی در این گیر و دار فراموشی ها و به حراج گذاشتن گنج خونین پایتخت مقاومت ایران و با احترام و ادب به همه ی هم استانی ها و دلاور مردی و پایداری زنان و مردان ایران زمین و شهدای گرانقدر و رزمندگان عزیز کشورمان سوالاتی را از برادر …

ادامه نوشته »

ای حسین، ای پیشوای مظلوم.

ای حسین، ای راهبر بزرگ انسان، ای پیشوای مظلوم. اینک بنگر که چسان شیعیانت، در طریق پاکت عاشقانه گام می نهند. بنگر که چگونه در راه تو که راه خداست جانها فدا کنند و شهادتها پدید آرند. ای امام حق، تو ما را آموختی که در هر عصر، زندگیِ با …

ادامه نوشته »

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد

  از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید محشر الله الله است می …

ادامه نوشته »

چندین برابر فاجعه بارتر

در تاریخ ۲۱/۳/۶۳ موشکی به محله ی کرناسیان و منطقه ای معروف به نام درکتانها زد. آن موقع ما برای امتحانات دیپلم در حال درس خواندن در، کت های آبیاری، کنار رودخانه ی دز بودیم. غروب که شد در حال آمدن به منزل بودیم که موشک را زد. از انفجار …

ادامه نوشته »

همه جای آن خانه بوی مادرم را می داد

در تاریخ ۲۱/۳/۶۳ موشک به خانه ی ما زد. در محله ی کرناسیان و درمنطقه ی درکتانها، من با پدرم ساعت تقریبا چهار بعد از ظهر بود که در تعمیرگاه بودیم. کامیون ما خراب شده و احتیاج به لوازم یدکی داشت. پدرم را در تعمیرگاه گذاشتم و خودم به اتفاق …

ادامه نوشته »

لب های خشکیده ی فرزانه

می دانم این نوشتار تکراری است اما به خاطر زیبایی این خاطره مجددا آن را ذکر می کنیم: فکر کردم یکی از جانسوز ترین خاطرات خانواده های موشکی در دزفول را در رایحه بیاورم. هرگز از یاد نمی برم، هنگامی که این حقیر و حاج غلامحسین سخاوت این مصاحبه را …

ادامه نوشته »

نه، من روزه هستم

یکی از محل هایی را که متأسفانه در ماه مبارک رمضان، در غروب آفتاب شاید یک ساعت قبل از اذان مغرب یک یا دو موشک اصابت کرد، در محله کرناسیان و خیمه گاه بود که تعداد زیادی مجروح و شهید شدند. یکی از افرادی که زیر آوار بیرون کشیده شد …

ادامه نوشته »

به بهانه ی گرامیداشت شهدای محله و بسیج و مسجد کرناسیان

قرار است روز ۱۶ آبان بزرگداشت شهدای محله و بسیج مسجد کرناسیان برگزار گردد. از چند سال پیش من و رفیق قدیمی خودم آقای خادم فقرا در این مورد گفتگو داشته ایم اما به دلایلی من نظرم این بود که اگر قرار است بزرگداشت بی محتوا یا کم محتوا برگزار …

ادامه نوشته »

بیاد شهید آزاده عزیز عباسی

عصر روز عزیمت برای زدن به خط دشمن در والفجر مقدماتی گردانهای لشکر در یک مکان جمع شده بودند. ” بلال” و “عمار” را یادم هست اما در مورد بقیه گردانها مطمئن نیستم. گردان بلال همان یزله های حسن بویزه را داشت. ” الیوم یوم الافتخار”. در بخشی از گردان …

ادامه نوشته »

پاتوق پدران شهید محله کرناسیان دزفول

خدا رحمت کند مش اسکندر فتحی را . شغلش کلاه مالی بود . گاهی وقتها شب کلاهمالی میکر د گاهی وقتها مشکی درست می کرد و گاهی هم سفید. از بس با این نمد و رنگ سر وکار داشت همیشه کف دستان و پای راستش سیاه بود . مردی دوست …

ادامه نوشته »

پیکر یک شهید در دو مزار

سید مهدی چاوشی شهید دو مزاره ( تنها شهیدی که پیکر پاک وی دردو مزار جای گرفته است) روز عید فطر(۱۳۹۲)توفیق زیارت اهل قبور شهید آباد دزفول نصیبم شد در این دیدار از امامزادگان عشق گذرم به مزاری افتاد که روی آن نوشته بود (مزاری از شهید دو مزار) فاتحه …

ادامه نوشته »

خاطره ایی کودکانه با شهید حسین غیاثی

با شهید حسین غیاثی در پایه های سوم و چهارم دبستان همکلاس بودم. نمی دانم چه وجه اشتراکی بین ما بود که روی یک میز و نیمکت می نشستیم. یادم می آید در یکی از کلاس های درس علوم اختلافی بین ما ایجاد شد که تا مدتها نقل محفل ما …

ادامه نوشته »

افـطـار خـونـیـن

 تا اذان مغرب ماه مبارک رمضان مدت زمان زیادی نداشتیم از مسجد صدای مناجات و قرآن پخش می شد و اهل خانواده مشغول تدارک سفره جهت افطار بودند من نیز که بعد از مدتی از جبهه آمده بودم در حیاط خانه مشغول وضو بودم که ناگاه صدای انفجار موشک چنان …

ادامه نوشته »

افطار خونین کرناسیان

            توپ فوتبال با پاسکاری بازیکنان بطرف دروازه حرکت می کرد، یکی از بازیکنان پاسِ داده شد ه را با سینه دریافت کرد که این حرکت باعث ایجاد شوق و شوری زاید الوصف در تماشاگران نشسته بر روی سکوهای استادیوم شهید مجدیان شد آن بازیکن نیز همزمان با دریافت …

ادامه نوشته »

خوب به این تصاویر معصومانه بنگرید!

نونهال شهید نسرین سیاهپوش نونهال شهید حجت جالارو نونهال شهید بهروز کتلان خوب به این تصاویر معصومانه بنگرید! به نظر شما صدام با این کودکان معصوم و مظلوم چه دشمنی داشت که آنان را به خاک و خون کشید؟ آیا حتی زبان و اراده ای داشتند که  کوچکترین دفاعی از …

ادامه نوشته »

داشتم خفه می شدم

به مناسبت برگزاری یادواره شهدای عظیم الشان محله ی کرناسیان دزفول در تاریخ ۱۶/۸/۱۳۹۲، پایگاه فرهنگی رایحه سعی بر این دارد که برخی از خاطرات اهالی محترم این محله را منتشر نماید. لذا نخستین خاطره را از برادر بزرگوار رضا ملائکه زاده را در پی می آوریم: در سال ۶۳ …

ادامه نوشته »

خانواده ی مفقود الاثر

شب ۴/۸/۵۹ ساعت ۱۲ شب دزفول در تاریکی مطلق و بی برقی و اضطراب به سر می‌برد. همان روز خرمشهر سقوط کرده بود و مزدوران عراقی روحیه گرفته بودند، احتمال تسخیر و اشغال دزفول و پیش روی عراقی ها در خوزستان ذهن همه را مشغول کرده بود. هنوز در عالم …

ادامه نوشته »

اصابت موشک به منزل شهدای خوشروانی

به مناسبت فرارسیدن سالگرد حمله ی ناجوانمردانه ی رژیم بعث عراق به دزفول و به منزل شهدای بزرگوار خوشروانی در تاریخ ۴/۸/۱۳۵۹ مصاحبه ی انجام شده با خواهر و دختر خانواده ی خوشروانی، خانم زرین تاج خوشروانی را در ذیل می آوریم: خانه ی ما نزدیک منزل مادرم بود آن …

ادامه نوشته »

من فقط تو را دارم

              بنده خواهر شهدای گرامی محمدعلی، حسن، حسین و طیبه بویزه و مادر شهیدم طاهره محمد سعید می باشم. منزل ما در محله ی قلعه و نزدیک حسینیه ی لاستیک بران بود. قبل از انفجار موشک حسن برادرم به همراه دوستانش بلیط قطار گرفته تا برای معالجه صورتش که …

ادامه نوشته »

خروس علی

شب بود و نسیم خنک تابستان های جنوب به داخل چادرهای اردوگاه گردان عمار راه یافته بود و با صفای خویش بر چهره بهترین بندگان خدا بوسه می زد. بچه ها گرد فانوسی کم سو حلقه زده بودند و بعد از صرف چای گرم و دلچسب به گپ زدن از …

ادامه نوشته »

تشنگی اسیران عراقی و ناچاری من

صبح عملیات بعد از اسیر نمودن قرارگاهی از نیروهای دشمن همه را نشاندیم زانو هایشان روی زمین و دست ها را روی سر گذاشتند، خورشید کاملاً در افق نمایان بود و هوا داشت گرم می شد همه را به صف کرده و آمادۀ تخلیه آنها به عقب می شدیم، یکی …

ادامه نوشته »

حنظله ای دیگر

در سال ۱۳۳۶ در دزفول در خانواده ای مستضعف اما مصفٌا به عشق نور الهی و ولایت اهل بیت(ع) فرزندی پا به دنیا گذاشت که او را هوشنگ نام نهادند. از کودکی با فقر و نداری آشنا گردید دوران نوجوانی و جوانی هوشنگ با اوج فساد رژیم ستم شاهی در …

ادامه نوشته »

غلامعلی هنوز می خندد

۱- در عملیات بدر وقتی خضریان به گردان بلال آمد چند نفر را نیز با خود آورد. زنده یاد حمید شوهان بود که تدارکات گردان را به او سپردند و شهید حسن معتمدی و هادی نادی سراجی هم به اطلاعات گردان آمدند. غلامعلی شرافت زمانی که در ” بلال ” …

ادامه نوشته »

کربلای جبهه ها یادش بخیر

باز یاد آتــش و خون می کنم یاد فکــــه ، یاد مجـنون می کنم یاد دهــــــلاویه ، یاد دهلــــــران یاد قلــــبِ پُر امـــید عــاشقـــان یاد ذکــر یا علـــی ، یا فـــاطــمه یاد دل هــایی به دور از واهـمــــه عشق بازی با خــــدا یادش بخیر نیمه شــب ها و دعــا یادش …

ادامه نوشته »

کدام شهر به عنوان پایتخت مقاومت ایران؟

نمازجمعه ی حماسی دزفول در کوران جنگ و حملات موشکی(خیابان امام خمینی” ره” بین میدان امام و چهارراه شریعتی ) حضور آقای سید خلف موسوی شهردار محترم اهواز با سلام و احترام در مورد صحبت هایی که راجع به نامگذاری شهر اهواز به عنوان پایتخت مقاومت ایران اسلامی بیان کرده …

ادامه نوشته »

برخورد با قرارگاه دشمن و گرفتن اسیر(عملیات بیت المقدس)

از راست به چپ شهید سیدمحمدی علوی، حاج احمد سوداگر، حسن پالاش، شهید محمدرضا آل عبدی، نفرپشت سر حسن عباس اردو، نفر موتورسوار علیرضا بی باک فاصله ما تا محلی که رزمندگان تصرف کرده بودند زیاد بود و احتمال هر گونه اتفاقی وجود داشت چون که نیروهای خودی از بین …

ادامه نوشته »

شهری در آسمان

ارتش عراق در سه محور اصلی پیشروی خود در خوزستان را در تاریخ ۳۱/۶/۱۳۵۹ آغاز کرد. ۱ـ جبهه ی غرب دزفول و شوش ۲ـ جبهه ی بستان و سوسنگرد و هویزه ۳ـ جبهه ی خرمشهر و اهواز. ارتش بعث عراق پس از ناکامی در اشغال خوزستان، تصرف خرمشهر و آبادان …

ادامه نوشته »

به یاد عارف شهید سید هبت الله فرج الهی

بالانویس۱: شهید سید هبت الله فرج الهی را به گواهی دست نوشته های فراوانی که بر جای گذاشته است و در آن نوشتارها با خدای خویش و با دوستان شهید و نفس خویش به گفتگو نشسته است. دست نوشته هایی که خود جزوه هایی از کلاس انسان سازی و خودسازی …

ادامه نوشته »

سردار اروند

اروند رود خروشان و وحشی بود بایستی آخرین نماز مغرب و عشا خوانده می شد منطقه ای که در آن واقع شده بودیم در چند متری اروندرود و در میان چولانها بود وقتی بچه های غواص نیت کردند و نماز را شروع کردند با خواندن هر کلمه از اذکار اشک …

ادامه نوشته »

احرام خون

عبدالحمید بادروج در تاریخ ۱/۱۱/۱۳۳۵ در دزفول متولد شد. ۲۲ ساله بود که حضرت روح الله نظام طاغوت را برچید و پرچم سبز علوی را بر قلب ایران به اهتزاز در آورد. عبدالحمید نیز جامه ی سبز پاسداری از نهضت امام را بر تن کرد و به جمع پرچم داران …

ادامه نوشته »

کلنگ زنی

روزگار عجیبی است ، چهارشنبه گذشته در مراسم کلنگ زنی شرکت کرده بودم  . می پرسید کدام طرح قرار بود افتتاح شود ؟ کدام کلنگ زنی ؟ … هفته گذشته برای کندن مزار ابراهیم کلنگ زدیم و این چهارشنبه مراسم کلنگ زنی  محل احداث یادمان شهدای اتوبوس آسمانی گردان بلال …

ادامه نوشته »

دنیا بیسه َ چَپالهَ قدح رَفتهَ زِیرِ کاسه َ!!!!

ما تروریست هستیم چون ۱۷۰۰۰ شهید ترور داریم !!!!!!!!!!!!!!!!! ما سلاح کشتار جمعی می سازیم چون ۸۰ درصد رزمندگان دفاع مقدس تست شیمیاییشان مثبت است !!!!!! ما محور شرارت هستیم چون ۳۵ سال است تحت فشار نظامی و اقتصادی و سیاسی هستیم !!!!! ما ………………………….. هستیم چون …………………………………!!!!! بقول مار …

ادامه نوشته »

من و شمع

از سمت راست نشسته نفر دوم، شهید مصطفی معیری      از آسمان آتش می بارید. تمام لباس هایم خیس عرق بود. این موتور لعنتی هم که بدترین روز را برای خراب شدن انتخاب کرده بود. هوای شرجی ظهرهای جنوب، صدای کولرهای گازی خانه ها و سکوت خیابان های بی رهگذر، …

ادامه نوشته »

مثل روز محشر (حادثه ی اصابت موشک به محله ی چولیان)

         به مناسبت فرا رسیدن سالگرد حمله ی موشکی به دزفول و محله ی چولیان در تاریخ  ۱۳۵۹/۰۷/۱۶ مصاحبه ای با برادر بزرگوار، حاج محمد جعفری مهر عضو بسیج مسجد پاسداران صورت گرفت که متن صحبت های ایشان را به قرار ذیل می آوریم:   بنده عضو بسیج مسجد پاسداران …

ادامه نوشته »

بابای خوب و خسته ام، سلام

برای شب هفت دلنوشته ای از زبان فرزند شهید حاج ابراهیم مقامیان پور   بابای خوب و خسته ام ، سلام بابای مسافر و رفته ام ، سلام بابا منم ، محمد عطا ء ! چرا جوابم نمی دهی ؟ ! بابا ! یادت هست ، آن روز که می …

ادامه نوشته »

مظلومانه ترین وصیت، برایم فقط یک بوق بزنید . همین.

خاطره ای از شهید محمود شهیان زاده (صدیقی راد) از منطقه که برمی­ گشتیم ، معمولاً هر بار منزل یکی از دوستان دور هم جمع می شدیم و همان جمع­ های دوستانه ای را که در جبهه­ های نبرد داشتیم ، دوباره تشکیل می دادیم. آن شب هم مثل شب …

ادامه نوشته »